زمین و آسمان را باید گره زد
قوه ایی در انسان وجود دارد که به آن عقل عملی می گویند و وظیفه اش تدبیر امور مادی انسان است. ایجاد ملکه ی عدالت برای طرح ریزی بهترین زندگی در پست ترین مراتب عالم که مرتبه ی مادی است:
تو را ز کنگره ی عرش می زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست
اگر انسان بتواند این قوه را در خود تقویت کند و با توجه به اقتضائات اجتماعی و روابط بیرونی امور خود را با ملکه عدالت تدبیر کند آنگاه این قوه آماده شده است برای اداره ی فردیت و تنظیم قوای نفسانی و روحانی انسان. با توجه به این بینش، کار در فضای اجتماعی رشدی به انسان می دهد که با هیچ مدرسه و مکتب و استادی قابل مقایسه نیست. انباشت ذهن از نظریه ها و معارف بدون اتصال آن ها به متن زندگی هیچ منفعت و حاصلی برای سالک ندارد مگر احساس رشد و جهل مرکب. محال است سکرات موت به صورت های ذهنی که تبدیل به ملکه نشده اند رحمی بکند و چیزی از آن ها را باقی بگذارد. کسی که اسم خود و نزدیکان خود را حین مرگ فراموش می کند چگونه می تواند علمی که بر قلبش حک نشده را توشه ی آخرت خود سازد؟!
باید مسئولیت داشت و تمرین کرد که چگونه در شرایط حساس، انسان می تواند بر نفس خود مسلط باشد و عنان از کف ندهد. زندگی روتین و تکراری بدون داشتن بینش، جز مرگِ انسان معنای دیگری ندارد اگرچه حیات حیوانی ادامه پیدا کند. با این وجود جمعیت انسانهای روی زمین خیلی هم زیاد نیست و انسان ها در کره ی زمین تنها هستند. مرگ و شب قبر از این تنهایی پرده برمی دارد و آنجاست که متوجه می شود جز خدایش کسی را نمی شناسد و به یاد یک سوال آشنا می افتد:
ألیس الله بکاف عبده- آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟!